نوشته شده توسط : نازنازی

سلام حالتون چطوره ؟ امروز دوستم با دوستش قرار داشت!!! خلاصه ا داشتیم میرفتیم سر قرار که دوتا از پسرای همسایمون افتاد دنبالمون حالا منو و دوستم و دوستش تو یه مسیر بودیم و اون دوتا پسره هم با دوست دوستم دوست بودن فکر کن چقد خر تو خر بود!!!! بله اون دوتا تا دوست دوستمو دیدن رفتن پیشش و دوست دوستم بهش گفت من نمیتونم بیام !! برو به کارت برس بعدا میبینمت!!! خلاصه ساعت ۴ شد ۶ و ما رفتیم سر قرار که عقب افتاده بود!!! دوستم و دوستش رفتن قدم زدن و من موندم تنها!!!! بعد یه دختره اومد گفت خانوم موبایل داری ؟!! گفتم بله !! دادم دختره زنگ زد به دوستش و گفت کجایی؟ دیدمت اان میام!!! موبایلمو اد بهم و گفت ممنون بعد رفت سواریهپراید که ۲ تا پسر توش بودن شد!!! گفتمآخه دختر به نازی تو حیف نیست !!! منم یه ذره با موبایل فک زدم تا دوستم  دوستش اومدن و دوباره مشغول قدم زدن شدن البته این دفه منم پشتشون میرفتم آخه باید برمیگشتیم خونه!!! پسره طفلک ۱۰۰ بار ازم معذرت خواهی کرد!!!!ولی دوسم عین  خیالش نبود!!!( شوخی کردم) خلاصه بعد از کلی بدبختی برگشتیم خونه!!!! تو راه دوستم گفت که دوستش گفته یکی میخواد با من دوست بشه!!!! منم گفتم کی!!!؟؟ گفت :فلانی ولی من بهش گفتم تو خودت رفیق داری!!! گفتم اگه دوبار دیگه با تو بیام سر قرار فکر کنم شوهرم میدین!!!

خلاصه که الانم اومدم خونه دارم ازگشنگی میمیرم!!!

دوستای گلم بای بای



:: موضوعات مرتبط: شیرین , ,
:: بازدید از این مطلب : 652
|
امتیاز مطلب : 225
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : دو شنبه 21 دی 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد